مادرم دوستت دارم
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن اموخت
شبها بر گاهواره ی من بیدار نشست و خفتن اموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن اموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهادو گفتن اموخت
پس هستیه من ز هستیه اوست تا هستمو هست دارمش دوست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی