یه اتفاق خنده دار
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
باورم نمیشه یعنی پسرم عرفان کوچولوی من انقد بزرگ شد که امسال میخواد بره پیش دبستانی؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه همین دیروز به دنیا نیومد؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچ وقت یادم نمیره بار اولی که عرفان رو بغلم گرفتم یه دختر 20 ساله ی بی تجربه بودم حتی میترسیدم بغلش کنم ولی حس مادری این قدرت رو بهم داد که بتونم یه خط قرمز بزرگ بکشم رو تمام بی تجربه گی هام..............
خواستم وخدا هم کمکم کرد تو این راه. چه حس خوبی بود تلاشم واسه اینکه بتونم یه مادر خوب باشم مثل مادر خودم.که واسه راحتیه بچه م از خودم بگذرم. که تمام عشقم رو بهش بدم. که بی تجربه بودنم تاثیر نذاره رو تربیت پسرم . و .............
حالا پسرم اقا شده میخواد بره مدرسه ومن یه مادرم با تمام تجربه های یه مادر
خنده م میگیره به خدا. چه زود بزرگ شد یعنی 6 سال گذشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انشالله دامادیتو ببینم قند عسلم