مادرم دوستت دارم
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن اموخت شبها بر گاهواره ی من بیدار نشست و خفتن اموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن اموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهادو گفتن اموخت پس هستیه من ز هستیه اوست تا هستمو هست دارمش دوست
نویسنده :
مامان باران
12:12